جدول جو
جدول جو

معنی درزی وار - جستجوی لغت در جدول جو

درزی وار(دَ)
چون درزی. خیاط گونه:
حکیم سوزنی ای شاعری که درزی وار
به مدح خواجه سخن بر سخن همی دوزی.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درزی گر
تصویر درزی گر
درزی، خیاط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پری وار
تصویر پری وار
پریوش، پری فش مانند پری
فرهنگ فارسی عمید
(عَ رَ)
همچون عرب. به سان عرب. عرب مانند. عرب کردار. همانند عرب:
شب عربی وار بود بسته نقاب بنفش
از چه سبب چون عرب نیزه کشید آفتاب.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(دَرْ)
چون درویش. بسان درویشان. همانند درویشان. درویش گونه:
یکی نصیحت درویش وار خواهم کرد
که این موافق شاه زمانه می آید.
سعدی.
پادشاهان را ثنا گویند و مدح
من دعائی می کنم درویش وار.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(دَ وَ)
دهی است جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر واقع در 39 هزارگزی شمال خاوری کلیبر و 39 هزارگزی راه اهر به کلیبر. آب آن از دو رشته چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ غَ)
همانند مرغزی. چون مردم مرو. بسان مروی:
مرغزی وار گر چه قافیه نیست
خود سلام علیک می نکند.
انوری (دیوان ص 389)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
مانند پری. چون پری. پریوش:
یکی خوی و لطفی پریوار داشت
یکی روی در روی دیوار داشت.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ)
چون دریا. دریافش. بحرسان: جواهر تهنیت نثار کرد بر دست دریاوار و بازوی نهنگ کردار... (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 9)
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ)
به اندازۀ درم:
یک درم وار دید نور سپید
چون سمن بر سوادسایۀ بید.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَ ری)
ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت. واقع در 150هزارگزی جنوب کهنوج و 4هزارگزی باختر راه مالرو مارز انگهران. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پری وار
تصویر پری وار
پریوش: (یکی لطف و خوی پری وار داشت) (بوستان)
فرهنگ لغت هوشیار
درخت بلوط
فرهنگ گویش مازندرانی